بخش سوم: بررسی نهضت عاشورا و درسهای آن اشاره: مهمترین حادثهای که در زندگی سراسر با شکوه امام حسين(ع) رخ داد، جانبازی، فداکاری، ایثار و شهادت او و فرزندان و یارانش در دشت کربلا و در روز عاشورای محرم سال ۶۱ هجری بود که در تاریخ اسلام از برجستگی و عظمت مخصوصی برخوردار است و همه حوادث دیگر را تحتالشعاع قرار داده و همواره در فراز و نشیب تاریخ، جاوید و پایدار است و روز به روز بر شکوه آن میافزاید.
به گفته محققان، حوادث تاریخی همچون غذاست؛ همانگونه که غذا پس از ورود در دستگاه گوارش، به صورتهای گوناگونی درآمده و هضم میگردد. همچنین حوادث و رویدادها، در هاضمه بزرگ جهان، به تدریج هضم گردیده و حوادث دیروز، جای خود را به حوادث جديدتر میدهد؛ ولی حادثه نهضت عظیم حسین(ع) در عاشورا همچون برلیان و طلا است که هاضمه روزگار، قدرت هضم آن را ندارد و گذشت زمان از توانمندی و تازگی آن نمیکاهد؛ چنان که حوادث مربوط به پیامبران نیز از این استثناء برخوردارند و کهنه و فرسوده نمیشوند.
در بررسی و تجزیه تحلیل نهضت همیشه جاوید حسین بن علی(ع) ، در عاشورای خونین کربلا، از قدیم و ندیم، کتابها نوشته شده و بحثهای دامنهداری به عملآمده است. ما در این کتاب که بنایش بر اختصار است به طور کوتاه به بررسی چند موضوع زیر میپردازیم:
١- تاریخچه آغاز نهضت امام حسین(ع)
۲- سه عامل مهم نهضت امام حسین(ع)
٣- نگاهی بر نتایج و آثار نهضت امام حسین(ع)
تاریخچه آغاز نهضت امام حسین(ع) معاویه پسر ابوسفیان در زمان خلافت عثمان، از استاندارهای او در شام و نواحی آنجا بود و در آنجا چون یک حاکمی قلدر و خودسر حکومت میکرد و پس از مرگ عثمان که در سال ۳۶ هجری رخ داد، مردم از هر سو به طرف امیرمؤمنان علی(ع) آمدند و با او به عنوان خلافت، بیعت کردند؛ ولی دین به دنیا فروشان در حکومت على(ع) جنگها برافروختند. نخست «ناکثین» (بیعت شکنان) جنگ جَمَل را در بصره پدید آوردند، سپس معاویه و طرفدارانش جنگ صفّین را که ۱۸ ماه طول کشید به وجود آوردند و سپس خوارج کوردل جنگ نهروان را پیش آوردند. سرانجام على(ع) پس از چهار سال و نه ماه و چند روز خلافت؛ در ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری به دست یکی از خوارج نهروانی (ابن ملجم ملعون) در محراب عبادت ضربه خورد و همان موجب شهادتش گردید.
معاویه با قدرت بیشتری به میدان آمد و با نیرنگهای گوناگون و تهدیدها و تطمیعها، موجب شد که امام حسن(ع) صلح پیشنهادی معاویه را (که یک آتشبس موقّت بود) بپذیرد.
معاویه در حدود چهل سال در شام و حدود بیست سال در سراسر جهان اسلام خلافت کرد و سرانجام در نيمه رجب سال ۶۰ هجری از دنیا رفت.[1]
معاویه فرزند ابوسفیان و هند جگرخوار، در این مدت جنایات بیشماری انجام داد و به نام اسلام بزرگترین ضربهها را بر پیکر اسلام وارد آورد.
در صلحنامهای که با امام حسن(ع) امضا کرده بود، پنج شرط وجود داشت:
۱- معاویه طبق قرآن و سنت و روش خلفای شایسته رفتار کند.
۲- حسن و حسین(ع) آزاد باشند.
3- مردم به خصوص شیعیان و دوستان علی و آل علی(ع) آزاد باشند و مورد آزار قرار نگیرند.
۴- سبّ و بدگویی به علی(ع)برداشته شود.
۵- و معاویه برای خود خليفه و جانشین تعيين ننماید.
اما وقتی معاویه بر گرده مردم سوار شد، چنین گفت:
«شَرَطتُ لِلحَسَنِ شُرُوطاً وَ كُلِّهَا تَحتَ رِجلِي.
به شرایطی که با حسن(ع) تعهد کردم، همه آنها زیر پایم.»[2]
* * *
یکی از کارهای زشت او این بود که در زمانش، از مردم برای یزید بیعت گرفت و برای اولین بار بدعت «ولیعهدی» را به داخل اسلام آورد و برای این کار مسافرت به حجاز کرد و مخالفان را سخت تهدید نمود و با انواع نیرنگها، وليعهدی یزید را در ظاهر تثبیت نمود.
حتى بعضیها مینویسند: یکی از مخالفان، عایشه بود. معاویه با نقشه شیطانی عجیبی اواخر شب، عایشه را به چاه انداخته او را کشت ولی وانمود کرد که او خودش به چاه افتاده است.[3]
به قول حکیم سنایی شاعر معروف اهل تسنّن:
عاقبت هم به دست آن یاغی/ شد شهيد و بکشتش آن طاغی
آنکه با جفت مصطفی زین سان/ بد کند مرو را تو مرد مخوان
افرادی مانند امام حسین(ع) شدیداً با پیشنهاد ولایتعهدی یزید مخالفت کردند. عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابوبكر جزء مخالفان بودند.
* * *
وقتی معاویه در بستر مرگ قرار گرفت، پسرش یزید را خصوصی به حضور طلبید و به او گفت: «پسرم! من همه رجال و بزرگان و شخصیّتها را رام کردم و از آنها برای خلافت تو امضا گرفته و در این مورد مسافرتها نمودم و سلطنت را در اختیار تو قرار دادم ولی در مورد سه نفر در این رابطه ترس دارم که با تو مخالفت خواهند کرد و این سه عبارتاند از: عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن على(ع).»
اما «عبدالله بن عمر»؛ او با تو است، او را نگهدار و کنار نگذار؛ اما «عبدالله بن زبیر»؛ اگر به او دست یافتی بدنش را قطعهقطعه کن، زیرا او مثل شیر میخواهد تو را بدرد و اگر فرصتی به دستش نیامد همچون روباه که با سگ رفتار میکند با تو رفتار خواهد کرد.
و اما «امام حسین(ع)» مقامش را نسبت به رسول خدا(ص) میدانی، او گوشت و خون پیامبر است و میدانم که مردم عراق ناگزیر به سوی او میگروند؛ ولی او را تنها میگذارند و برنامه او را تباه میسازند. اگر به او دست یافتی حق و مقامش را بشناس و او را بازخواست مکن، با توجّه به اینکه یک رشته خویشی نیز با او داریم حتماً بپرهیز که با او برخورد بد داشته باشی و یا او از تو کار بدی ببیند.»[4]
نامه یزید به حاکم مدینه و پیامدهای آن معاویه در نیمه رجب سال ۶۰ هجری از دنیا رفت. وقتی که یزید بر مسند خلافت نشست، وصیت پدر را فراموش کرده برای فرماندار مدينه «ولید بن عُتبه»[5]، نامه نوشت که حسین(ع) را به حضور خود بطلب و از او بیعت بگیر و این کار را تأخیر نینداز.
وليد شبانه سراغ امام حسین(ع) رفت و او را به فرمانداری دعوت نمود. امام فهمید که این دعوت برای چیست. از این رو به عدّهای از بنیهاشم و خدمتکاران دستور حمل اسلحه داد و به آنها فرمود: «ولید مرا در این وقت خواسته، به همراه من باشید؛ ممکن است اتفاقی بیفتد. وقتی وارد بر ولید شدم شما جلوی در فرمانداری آماده باشید، اگر فریاد مرا شنیدید وارد فرمانداری شوید و مرا از گزند دشمن حفظ کنید.»
امام حسین(ع) وارد دارالاماره (مقر فرمانداری)، نزد «ولید بن عُتبه» رفت؛ دید «مروان بن حکم» نزد ولید است. وليد خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد، آن حضرت طبق معمول فرمود:
«إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ.»
وليد نامه یزید را خواند و گفت مطابق این نامه، به من فرمان داده شده که از تو برای یزید بیعت بگیرم.
امام حسین(ع): گمان ندارم تو قانع باشی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم. بلکه منظورت بیعت آشکار است.
وليد: آری چنین است.
امام حسین(ع): بنابراین موضوع تا فردا بماند و تو در این باره بیندیش.
وليد: به نام خدا اکنون بازگرد و فردا صبح با جمعی از مردم، برای بیعت به اینجا بیا.
در این هنگام، مروان به وليد گفت: «اگر اکنون حسین(ع) بيعت نکند و از تو جدا شود، دیگر هرگز به او دست نمییابی تا کشتار بسیار بین شما و او رخ دهد. او را نگهدار تا بیعت کند وگرنه گردنش را بزن.»
در این هنگام امام حسین(ع) بر سر مروان فریاد زد و چنین گفت:
«أ أنْتَ يَاِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ تَقْتُلُنِي أَمْ هُوَ، كَذِبْتَ وَ اَللَّهِ وَ أَثِمْتَ.
ای پسر زن بدکاره! آیا تو مرا میکشی یا او؟ سوگند به خدا دروغ گفتی و نابجا حرف زدی.»
هماندم امام حسین(ع) از مقر فرمانداری بیرون آمد و با نزدیکان خود به خانهاش بازگشت.
صبح آن شب، مروان با امام حسین(ع) برخورد کرد و گفت: «تو اگر از من پیروی کنی، نجات مییابی، من به تو پیشنهاد میکنم که با امیر مؤمنان یزید بیعت کن که این کار به نفع دنیا و آخرت تو است!»[6]
در این هنگام، امام حسین(ع) کلام آخر را گفت و با قاطعیت فرمود:
«وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ: اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ اَبِی سُفْيَانَ .
اگر با یزید بیعت کنم، باید با اسلام خداحافظی کرد و جدا شد، زیرا اسلام به رهبری مانند یزید مبتلا شده و من از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم فرمود: خلافت بر آل ابیسفیان حرام است.»
سپس بين مروان و حسین(ع) گفتگو به درازا کشید. سرانجام مروان با حالتی آشفته و خشمگین از آنجا دور شد.[7]
در روایت دیگر آمده، امام حسین(ع) پس از پاسخ دادن به مروان، به وليد (حاکم مدینه) رو کرد و چنین فرمود:
«أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ! إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ، وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ، قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمَحَرَّمَةِ مُعْلِنُ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ ...
ای امیر! ما از خاندان پیامبر(ص) و معدن رسالت هستیم. آستانه ما محل آمد و رفت فرشتگان است. دفتر وجود به نام ما باز شد و دایره کمال به وسیله ما ختم گردید و یزید مردی است گنهکار، میگسار، آدم کش، گستاخ و بیشرم، شخصی مثل من با چنان کسی بیعت نخواهد کرد. ولی منتظر باش تا صبح شود و در اینباره شما و من بیندیشیم که کدام یک از ما به خلافت و بیعت سزاوارتریم.»[8]
آنگاه امام حسین(ع) از فرمانداری بیرون آمد و تصمیم گرفت از مدینه به سوی مکّه حرکت کند. ملاقات حسین(ع) با ولید در شب ۲۷ رجب سال ۶۰ هجری بود. امام حسین(ع) همراه برادران و برادر زادگان و... در شب ۲۸ رجب از مدینه به سوی مکّه حرکت کردند و در شب جمعه سوم شعبان به مکّه رسیدند.
امام حسین(ع) و همراهان، حدود ۹۵ روز در مکّه ماندند. در این مدت نامههای فراوانی از کوفه برای آن حضرت رسید که مضمون همه آنها این بود: «کوفه و عراق آماده برای آمدن شماست. ما همه در انتظار تو هستیم و تو را یاری خواهیم کرد... در کوفه صد هزار شمشیرزن آماده دفاع از تو است. به سوی ما شتاب کن.»[9]
امام حسین(ع) در آغاز، حضرت مسلم(ع) را با گروهی به سوی کوفه روانه کرد. حضرت مسلم (ع)۵ شوال سال ۶۰ وارد کوفه شد؛ ولی سرانجام در روز نهم ذیحجّه سال ۶۰ به شهادت رسید.
حرکت امام حسین(ع) از مکّه به سوی کوفه امام حسین(ع) در روزهای آغاز ماه ذیحجّه سال ۶۰، (در مکّه) احساس خطر کرد و دریافت که دژخیمان مخفی یزید میخواهند در مکّه او را دستگیر کرده و به شام ببرند. سرانجام روز ۸ ذیحجّه با خاندان، برادران و فرزندان و شیعیانش از مکّه بیرون آمده و به سوی عراق حرکت کرد.[10]
چند پیامِ امام حسین(ع) امام حسین(ع) هنگام خروج از مدينه، قلم و صفحهای طلبید؛ وصیتنامهای نوشت و به برادرش محمّد حنفیه داد. در آن وصیتنامه پس از حمد و ثنا و گواهی به یکتایی خدا و رسالت محمّد(ص) و حقانیت معاد، چنین آمده بود:
«وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لاَ بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلاَحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ...
من از روی خودپسندی و گردنکشی و فساد و بیدادگری قیام نکردهام؛ بلکه برای اصلاح امور امّت جدم خارج شده و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر اساس راه و روش جدّم رسول خدا(ص) و پدرم علی(ع) حرکت نمایم. هر کس دعوتم را پذیرفت، به خدا پیوسته، زیرا حق از آن خدا است و هر کس دعوتم را رد کرد، شکیبایی میکنم تا خداوند بین من و این گروه به حق داوری کند و او بهترین داوران است.»
آنگاه امام حسین(ع) پای این وصیتنامه را مهر کرد، سپس آن را به برادرش محمّد حنفیه داد.[11]
* * *
پیام دیگر آن حضرت هنگام خروج از مکّه، خطاب به بنیهاشم چنین بود:
«بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي مِنْكُمْ اِسْتَشْهَدَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی لَمْ یَبلُغِ اَلْفَتْحَ - وَ اَلسَّلاَمُ.
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامهای است از حسین بن على(ع) به بنیهاشم؛ اما بعد: هر کس به من پیوست، به شهادت میرسد و هر که بازماند به پیروزی (و رستگاری معنوی و فیض شهادت) نخواهد رسید.»[12]
* * *
پیام دیگر آن حضرت معروف به خطبه «خُطّ المَوت» که یک روز قبل از خروج از مکّه بود، در آخرین فراز آن چنین آمده:
«مَنْ كَانَ بَاذِلاً فِينَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اَللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً، إِنْ شَاءَ اَللَّهُ.
هرکس که خواهان نثار خون دل خود در راه ما است و خود را برای حرکت آماده ساخته، همراه ما کوچ کند که من فردا صبح به خواست خدا کوچ خواهم کرد.»[13]
نتیجه و جمعبندی این بود فشردهای از تاریخچه حرکت امام حسین(ع) از حجاز به سوی کوفه و نمونههایی از پیامهای آن حضرت که با تجزیه و تحلیل دقیق، چنین به دست میآید که انگیزه حرکت و نهضت امام حسین(ع) در محور سه عامل بود:
١- بیعت نکردن با طاغوت.
۲- جواب مثبت به نامههای مردم کوفه، برای تشکیل حکومت و تجمّع نیروها و قیام مسلحانه.
۳- امر به معروف و نهی از منکر که در صفحات بعد درباره این سه عامل، سخن خواهیم گفت.
خودآزمایی
1- پیامهای امام حسین (ع) پس از خروج از مدینه و مکه به چه کسانی بوده است؟
2- کار زشت معاویه در زمانش که بدعتی را به اسلام آورد چه بود؟
3- سه نفر از کسانی که با ولایتعهدی یزید مخالف بودند را نام ببرید؟
پینوشتها [1]. تتمة المنتهى، ص ۲۵.
[2]. مدرک قبل، ص ۳۵.
[3]. کامل بهایی، باب ۲۷، فصل ۱۶، ص 456.
[4]. بحار، ج ۴۴، ص ۳۱۱.
[5]. فرماندار مدينه در عصر معاویه، نخست مروان بود، سپس عُتبة عموی معاویه، و پس از او «ولید بن عتبه»، پسرعموی معاویه بود.
[6]. ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۳۰-31.
[7]. مثیر الاحزان ابن نما (متوفی ۶۴۵ ه.ق) - لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۴.
[8]. لهوف سیّد بن طاووس، ص ۲۳.
[9]. اعیان الشیعه، ط ارشاد، ج ۱، ص ۵۸۹.
[10]. اقتباس از ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۶۷ و ۶۸.
[11]. لهوف، ص 61، مُثیر الاحزان، ص ۴۱.
[12]. لهوف، ص ۶۶ - مُثیر الاحزان، ص ۳۹.
[13]. مُثیر الاحزان، ص ۴۱، لهوف، ص ۶۱.